ثمیناثمینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

بهار زندگی

غذا هایی که دخترم میخوره

ثمینا کوچولوی من چند وقته که غذا خوردن رو شروع کرده... البته کمی زودتر ... چون عزیز دلم غذاش کم شده بود و آقا دکی گفت میتونه زودتر غذای کمکی بخوره... ما هم از اول شش ماهگی شروع کردیم به غذا دادن به ثمینا جون. اولین کمکی که خورد فرنی بود ....بعدش حریره درستیدم که اصلا دوست نداشت... این هفته هم سوپ خوشمزه به منوی غذاش اضافه شد!                       ...
1 مرداد 1390

تشکر از دوستان

سلا به همه دوستان خوبم.... مامانای عزیز و مهربون... من برگشتم.... از لطفتون ممنونم و امیدوارم به زودی زود این سفر زیارتی قسمت شما هم بشه.... باز هم منتظر نظرات و محبتهای شما هستم.
25 تير 1390

کم کم مینشیند...

عزیز دلم داره یاد میگیره که بشینه... به تنهایی!                                      البته باید دور و برش رو بالش بزارم که زمین نخوره... گاهی هم بدون کمک  چند دقیقه میشینه.... خلاصه اینکه دخترم هر روز داره بزرگتر میشه!                ...
8 تير 1390

چند خطی برای دخترم

سلام عسلکم عزیزم من و بابایی داریم میریم سفر حج... اما تورو نمیبریم و میمونی پیش مامان جون و بابا جون... کوچولوی من ... امیدوارم صحیح و سالم بریم و به سلامت برگردیم و دوباره پیش هم باشیم... گل نازم... میدونم که میدونی چقدر دوست داریم و دوری از تو چقدر برامون سخته... نازنینم ... نمیدونم چه کلمه و جمله ای میتونه دلتنگی ای که از الان به سراغم اومده رو بیان کنه ولی بدون خیلی خیلی دوستت داریم عزیزم... مادر به فدای تو                                      &n...
8 تير 1390

اولین شصت پایی که خورده شد!!!

پنجشنبه شب ساعت هشت و پنج دقیقه ثمینا جونم برای اولین بار انگشت شصت پای چپش رو به دهنش رسوند.... دخترم عادت داره وقتی به زور دراز میکشه با پاهاش بازی کنه و از این به بعد انگشت هم میخوره... راستش خودش هم خیلی خوشش اومده....                                          ...
8 تير 1390

چهار دست و پااااااااا

چند روزیه که وقتی غلت میزنه به جای رو به جلو رفتن به عقب میره.... بزرگتر ها میگن نشونه ی اینه که میخواد چهار دست و پا بره..... یعنی بدون اینکه خیز برداره چهار دست و پا میره...... عالیههههههههههههههههههههههههه دخترم زود باش مامانی که منتظره                             ...
8 تير 1390

غیبت چند روزه

با سلام چند روزی رفتیم سفر...ولی ثمینا جون رو نبردیم چون هوا خیلی گرم بود و دختر کوچولوی ما اذیت میشد... پس پیش مامان جون و بابا جون موند تا ما بریم و بر گردیم... بعدش هم که چند روزی این ترنت ما مریض شده بود تا امروز ....                           ...
8 تير 1390

اولین غلت

ثمینا جونم دیشب ساعت 7/55 دقیقه یه غلت کامل زد...... دخترم گرسنش شده بود و تا من برم براش شیشه شیرشو آماده کنم سرگرم بازی شد.... وقتی برگشتم دیدم سرش یه طرفه و تنش یه طرف دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تا بیام و درستش کنم یهو برگشت و اولین غلت کامل زندگیش رو زد............هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا                    ...
8 تير 1390

اولین جشن عروسی

ثمینا جونم دیشب اولین بار عروسی رفت و حسابی هم خوش گذروند!!! دخترم اینقدر جمعیت یه جا ندیده بود و حسابی دور و برش رو نگاه میکرد..... خیلی هم دختر خوب و آرومی بود....یکمی با مهمونا بازی کرد و بعدش چون گرمش شده بود لباساشو با کمک زندایی جونش عوض کردیم. خوشبختانه دخترم حسابی وقت شناسه و قبل از شام خوابید تا تموم شدن شام!!! بعدش هم که اومدیم خونه و بعد از کلی بازی کردن رضایت داد که بخوابه......                   ...
8 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار زندگی می باشد