ثمیناثمینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

بهار زندگی

ثمینا هشت ماهه میشود

ثمینا جونم دو روزه که پرید تو ماه هشتم. هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دخترم این روزها حسابی حواسش به دور و برشه و اگه من یا باباییش پیشش نباشیم جیغ و گریه رو شروع میکنه.... دیگه اینکه به منوی غذاش انواع پوره و زرده ی تخم مرغ هم اضافه شد. تازه! شبها هم بیشتر میخوابه و مامانیش رو کمتر از خواب بیدار میکنه. مرسی عزیزم از لطفت. فدای نگاهت شم!      ...
22 مرداد 1390

چهار دست و پا...آری یا نه؟؟؟

مثل اینکه این خانوم خانومای ما قصد هیچ نوع حرکتی نداره!!! خیز برنمیداره بمونه....چهار دست و پا هم نمیره...شاید میخواد یه دفعه بلند شه و راه بره! خیلی وقته که ثمینا جونم تلاش میکنه چهار دست و پا بره ولی انگار میترسه دستاشو حرکت بده... حتی رو پاهاش میایسته ولی دستاشو حرکت نمیده....میخوام گریه کنممممممممممممممم فقط تو روروئکش که میشینه از این طرف اتاق میره تا اون طرف ولی خودش نههههههههههههههه!!! ای دختر تنبل زود باش دیگهههههههههه                       ...
22 مرداد 1390

تب

سه چهار روزه که دخترم بی قراری میکنه.... نه خواب درستی داره نه تو بیداری آرامش... فقط میخواد بغلش کنم و جیغ میکشه.... دیروز و امرو هم کمی تب داشت... مادر جونش میگه اینا واسه دندونشه... انشالله که زودتر این دندونک جوونه بزنه و گل نازم اذیت نشه... ما منتظریم عزیزم                ...
1 مرداد 1390

غذا هایی که دخترم میخوره

ثمینا کوچولوی من چند وقته که غذا خوردن رو شروع کرده... البته کمی زودتر ... چون عزیز دلم غذاش کم شده بود و آقا دکی گفت میتونه زودتر غذای کمکی بخوره... ما هم از اول شش ماهگی شروع کردیم به غذا دادن به ثمینا جون. اولین کمکی که خورد فرنی بود ....بعدش حریره درستیدم که اصلا دوست نداشت... این هفته هم سوپ خوشمزه به منوی غذاش اضافه شد!                       ...
1 مرداد 1390

تشکر از دوستان

سلا به همه دوستان خوبم.... مامانای عزیز و مهربون... من برگشتم.... از لطفتون ممنونم و امیدوارم به زودی زود این سفر زیارتی قسمت شما هم بشه.... باز هم منتظر نظرات و محبتهای شما هستم.
25 تير 1390

کم کم مینشیند...

عزیز دلم داره یاد میگیره که بشینه... به تنهایی!                                      البته باید دور و برش رو بالش بزارم که زمین نخوره... گاهی هم بدون کمک  چند دقیقه میشینه.... خلاصه اینکه دخترم هر روز داره بزرگتر میشه!                ...
8 تير 1390

چند خطی برای دخترم

سلام عسلکم عزیزم من و بابایی داریم میریم سفر حج... اما تورو نمیبریم و میمونی پیش مامان جون و بابا جون... کوچولوی من ... امیدوارم صحیح و سالم بریم و به سلامت برگردیم و دوباره پیش هم باشیم... گل نازم... میدونم که میدونی چقدر دوست داریم و دوری از تو چقدر برامون سخته... نازنینم ... نمیدونم چه کلمه و جمله ای میتونه دلتنگی ای که از الان به سراغم اومده رو بیان کنه ولی بدون خیلی خیلی دوستت داریم عزیزم... مادر به فدای تو                                      &n...
8 تير 1390

اولین شصت پایی که خورده شد!!!

پنجشنبه شب ساعت هشت و پنج دقیقه ثمینا جونم برای اولین بار انگشت شصت پای چپش رو به دهنش رسوند.... دخترم عادت داره وقتی به زور دراز میکشه با پاهاش بازی کنه و از این به بعد انگشت هم میخوره... راستش خودش هم خیلی خوشش اومده....                                          ...
8 تير 1390

چهار دست و پااااااااا

چند روزیه که وقتی غلت میزنه به جای رو به جلو رفتن به عقب میره.... بزرگتر ها میگن نشونه ی اینه که میخواد چهار دست و پا بره..... یعنی بدون اینکه خیز برداره چهار دست و پا میره...... عالیههههههههههههههههههههههههه دخترم زود باش مامانی که منتظره                             ...
8 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار زندگی می باشد